زندگی من احمد

متن مرتبط با «یکپارچگی رو به جلو» در سایت زندگی من احمد نوشته شده است

رو به گرما

  • سلاممشغله و شیطنت های مهرسا و تنبلی خودم باعث میشه کمتر بتونم بیام پای لبتاپ. الانم خوابه وگرنه به زور میومد بغلم رو کیبورد بزنه و بازی کنه!ماه رمضون هم تموم شد ولی امسال مریض شدم و چند روزی خونه افتادم و به زور امپول و سرمحالم بهتر شد ولی خب چند روزی هم نگرفتم و باید تو طول سال بگیرم.عید فطر هم که خونه بودیم ولی هفته پیش 4 روزی رفتیم سمت گلستان و چند شهر رو گشتیم وبرگشتیم. خیلی طبیعت قشنگی داره و خیلی نسبت به مازندران خلوت تر هست. خودمون که تو یک روستا سمته مینودشت بودیم و از اونجا ترکمن صحرا و علی اباد و گنبد و ...رفتیمواسه خرداد هم میخوام برم سمت جلفا ولی اگه رییس بزاره!!!باید کم کم روش کار کنم و راضی اش کنمیکسال قرارداد خونه مون هم رسیده با اینکه میخوام برم بگردم ببینم جای بهتری پیدا میشه یا نه اما نرفته میدونم و میشنومم که مسکن چه وضعیت افتضاحی داره و اجاره و رهن خونه سر به فلککشیده و کمر شکن.دیشب مراسم جشن نامزدی بچه داداشم بود و خداروشکر به نظر میاد پسر خوبی باشه و انشا...تو پاییز مراسم شون میگیرن و میرن سرخونه زندگی خودشون.واسه زمین باید یه سر برم شمال ولی فعلا که دارم پشت گوش میندازم ولی اونم یک اخر هفته بایدبرم واسه دیوار کشی اش.چند روز پیش رفته بودیم اجرای خنده حسن ریوندی. خدا لعنتش کنه چقد از دستش خندیدم. احتمالاسری بعد هم برم واسه 2 ساعت خنده واقعا ارزش داره.هوا کم کم داره گرم میشه و موقع اب پز شدن همه مون داره میرسه البته ما که به احتمال زیاد ساعتکاری مون میشه 6 تا 1 و زودتر برمیگردیم. البته من که راضی ام زودتر برم و زودتر بیام حداقل عصرش به کارهای روزمره مون میرسیم.هر روز ساعت 5 تا 6 میرسیم و دیگه حس و حال هیچ کاری نمی مونه. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • رو روالس

  • سلامبارون بهاری خیلی جذابه. امروز که با ماشین رفته بودم سرکار برگشتنی زیر بارون شدید میومدم البتهخوب شد با موتور وگرنه خیس اب میشدم. از وقتی که گفتن ساعت 6 باید بریم منم با ماشینمیرم چون طرح اصلی شروع نشده و میتونم از داخل شهر برم سرکار.یکی از جاهایی که تو ذهن مون بود بریم تبریز و جلفا بود که تو تعطیلات هفته قبل برای چند روزی رفتیمهمیشه سفرها پر از خاطره های خوبی هست که همیشه برای ادما می مونه. از دیدن شهر و مکانهایجدید و قشنگ تا اتفاقات جانبی! مثل ما که جا رزرو کردیم ولی از بس کثیف بود لغو کردیم. یه شهر دیگهجا رزرو کردیم و با اشتباه سایت به جای اتاق 2 نفره اتاق 3 نفر برام گرفت البته هزینه اش رو خودش دادشهر کلیبر خیلی سرسبز و قشنگ بود و جاده مرزی در کنار رود ارس فقط افسوس داشت. سرزمینی بهاون زیبایی رو از دست دادیم. در نهایت هم شهر جلفا و گشت و گذار تو شهر و خرید.پرسپولیس هم استقلال رو برد و هتریک قهرمانی کرد. امسال خیلیییی حال داد و جزو قهرمانی های بهیاد موندنی شد و همیشه تو خاطره هامون می مونه.قرارداد خونه مون هم ماه بعد میرسه که خداروشکر بابت تمدیدش مشکلی نداریم و صاحب خونه مون هممایل هست که تمدیدش بکنیم. با مستاجر خودمم صحبت کردم که با افزایش اجاره تمدید کنیم.مهرسا روز به روز داره بزرگتر میشه و دندون هاش دارن کامل میشن فقط حرف نمی زنه و لال موندهاما اینقدر شیرین هست که زود به زود دلمون براش تنگ میشه و از خونه میایم از دیدنش لذت میبریم و خستگی از بدن مون بیرون میره.درخواست دادم برم ستاد ولی چون نیرو ندارن جایگزین من کنن مثل همیشه مخالفت می کنن.البته این جایی که هستم جزو جاهایی هست که خیلی راضی هستم و با خیال و اعصاب راحت میرم سرکارماه بعد حتما باید یه روز برم شمال برای دیوا, ...ادامه مطلب

  • تجربه جدید

  • سلاماین اولین پست تو خونه جدیدمون هست. از اونجا موقعیت که خونه اصلی خودمون و امکاناتش خیلیخوبه مثل سری قبل سریع رهن رفت فقط تنها مورد بحث فشار اب هست که با همسایه صحبت کردمقرار شده پمپ اب بزاریم ولی یکی شون نمی خواد پول بده که باعث شده یکم تنش داشته باشیم وحالا باید ببینیم چی پیش میاد.خونه جدید خیلی اتفاقی و با قیمت مناسب تونستیم پیدا کنیم و سریع قرارداد بنویسم چون وضعیتطوری شده که خونه پیدا نمیشه یا اگرم بشه قیمتش خیلی بالاست.در هرصورت 2 هفته پیش اثاث کشی کردیم و با همه فشار و مشقتی که داشت اساس ها رو جمع کردیم و جا به جا شدیم.اینجا نزدیک خونه مادر و خواهر خانمم هست و بابت نگهداری بچه خیال مون راحت تره.الان مهرسا خانم جلو دست من نشسته و نمیزاره من پست بنویسم و میخواد بیاد سمت لبتاپرییس مون عوض شد و از شنبه باید با رییس جدید کار کنیم و فضای کارمون یکم عوض میشه.هفته پیش 3 روز رفتیم مسافرت سمت ماسال و با اینکه تابستون بود ولی واقعاا هوا خیلییی خوب وخنکی داشت فقط یکم راهش واسم مون دور بود ولی در کل خوش گذشت.گلوم دو سه روزی هست درد می کنه و فکر می کنم باز امیکرون گرفتم و احتمالا هفته بعد یکی دو روز خونه باشم چون سری قبل هم همینطوری مریضم کرد.بعیده سرما خوردگی باشه و چون شب ها که کولر خاموشه و کلا جلو باید سرد نیستم.دو هفته ای خیلی رومون فشار بود بابت اثاث کشی ولی خداروشکر تقریبا کارها جمع جور شدن والان بیشتر میشه استراحت کرد تازه بعد از 2 هفته لبتاپ و روشن کردم و دارم می نویسم.یه تجربه و حس جدید برای زندگی من احمد هست.بریم تجربه اش کنیم تا چالش و تغییرات بعدی... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • اوج کرونا

  • سلاماین ویروس لعنتی نمی خواد بی خیال بشه. یکمی داشت همه چی اوضاع اروم میشد که دوباره اوج گرفت. به ما که گفتن حتما باید سرکار ماسک بزنیم. منم خیلییی بدم میاد و نمی تونم نفس بکشم ولی مجبورم ماسک بز, ...ادامه مطلب

  • سفر به جنوب

  • سلاماین روزها همه مون با اخبار هوای سرد مواجه هستیم. خیلی دلم میخواد یه سرمای درست و حسابیبیاد.گاهی مواقع خیلی حال میده برف توپ بیاد مثل سال 96 که همه جا سفیدپوش شده بود.تو هفته هایی که گذشت 2 سری شما, ...ادامه مطلب

  • رو به پایان سال

  • سلامایام به کام.برای 3 روز رفتیم قشم! سفری فشرده پرخاطره و پر استرس و ...در واقع این سفر همه چی داشت.شروعش با جاموندن از پرواز هواپیما شروع شد. امیدوارم برای هیچ کدوم تو اتفاق نیفته انگار وقتـــیمیرسی, ...ادامه مطلب

  • خداروشکر

  • سلامخوب هستید؟اون چیزی که بیشتر از هر چیزی این روزهای ما من و درگیر خودش کرده بود گرفتگی رگ های قلبـــیبابا و البته خداروشکر بخیر گذشتن سکته قبلی!هفته پیش خونه شون بودیم حالش خوب بود ولی میگفت قفسه سی, ...ادامه مطلب

  • واپسین روزها

  • سلامنماز و روزه هاتون قبولاین روزهای اخر سخت دارن میگذرن. واسه ما جدا از گرسنگی به هم ریخته شدن خواب مون همخیلی ملال اور شده. ولی هر چی بود ماه رمضون امسالم تموم شد و 4 روز اخرشه.دیشب تا سحر خونه خواه, ...ادامه مطلب

  • روزهای گشت و گذار تابستانی

  • سلاماز روزی که ماه رمضون تموم شد و با شروع هوای گرم کلا گشت و گذارهامون بیشتر شده.تو این مدت کلی پارک و بوستان رفتیم و اخر هفته بعد هم میریم طالقان.البته مهم تر از همه اینا اینکه دارم دنبال تور ترکیه , ...ادامه مطلب

  • رو به جلو

  • سلامروزتون خوش!چند وقتی شد که قسمت نشد بنویسم ولی خوب امروز دیگه گفتم حتما بیام بنویسم چون خیلی داشت با پست قبلی ان فاصله میفتاد.اتفاقات زیر و درشت زیاد داشتم که بخوابم ثبتش کنم و بعدها باهاشون خاطره , ...ادامه مطلب

  • رو چرخ زندگی

  • سلام یه مدتـی هست چشمام حساسیت پیدا کردن و میخارن. با اینکه دکتر رفتم و قطره میریزم ولی موقــت خوب میشه و دوباره شروع میشه. هر چند از خاروندن لذت زیادی میبرم ولی چشم یکم خطریه! مثل چند صباح گذشته به خ, ...ادامه مطلب

  • رو روال

  • سلام با اینکه چند روزیه وارد زمستون شدیم ولی همچنان واسه ما که بیشتر سواره موتوریم خیلــــی بد نبوده. البته اوجش هم همین دوماه آینده خواهد بود. واسه من زندگی مثل همیشه رو روال خیلی سریع داره میره جلو., ...ادامه مطلب

  • یه دربی دیگه رو بردیم

  • سلام دیروز با پسرداییم و پسرخالم بازی و دیدیم و بازم یک دربی دیگه رو بردیم ولی در کل با اینکه این همه دربی نگاه کردم هیچ کدوم اندازه 4 بر 2 حال نداد.  جدا از اینکه 4 تا زدیم عالی بازی کردیم ولی بازی دیروز انتقام خوبی بابت باخت سال پیش امروز رو خونه بودم و روزه گرفتم از 2سال قبل بدهی دارم و فکر کنم 12 تا دیگه مونده باشه. می خواستم مرخصی بگیرم با پسرداییم و پسرخالم بریم سرعین ولی مجبورم تاریخ هامون رو جا به جاکنم چون اون یکی همکارم نیس و بهم مرخصی نمیدن. سرکار نسبتا خلوت و اروم هست فقط بدیش اینه که اموزش ها تمومی نداره لامصب! ولی خوب یه ســری کارها رو یاد گرفتم و خودم دیگه انجام میدم. از جمله کل کارهای وام ازدواج و تاکسی و ... کی بشه به خودم وام ازدواج بدم یاد اون نامه ای افتادم که تو شهرداری رشت یارو با نامــه خودش که فکر کنم بابت دریاقت خونه بود موافقت کرده بود!!! پاییز گرم و خصوصا بدون باروتی داریم که این اصلا خوب نیس. قرعه کسی قرض الحسنه بانک انجام شد و بازم هیچی برنده نشدیم ولی نمی دونم چرا همیشه حــس می کنم یه جایی بالاخره یه جایزه توپ میبرم و خیلی بهش فکر میکنم و براش انرژی مثبت تولید میکنم!!! لامصب نشد پورشه قرعه کشی تاپ رو برنده بشم. کلی با پولش هم برنامه ریخته بودم  تو هفته باید سوئیچ ماشین و درست کنم همچنین برم گوشی قدیمی ام رو بدم ببینم میشه درستش کرد یا نه چو, ...ادامه مطلب

  • استراحت 3 روزه

  • سلام خیلی وقت بود صحبتش بود که با پسرخالم و پسرداییم بریم سرعین. البته قبلا رفته بودیم وقراربود مهر بریم که افتاد تو اذرماه. جمعه هفته پیش رفتیم و یکشنبه برگشتیم. خوشبختانه بر خلاف بیشتر جاها اونجا اصلا برف نیومده بود و راحت رفتیم و برگشتیم. همیشه صبحونه های اونجا می چسبه و دلتون نخواد تا می تونستیم سرشیر و عسل می خوردیم. البته برگشتنی تو راه یکم حالم بد شد ولی خوب تو راه رفتم دکی و با امپول خداروشکر خوب شدم. این دو سه هفته وسطش تعطیلی داشت و خیلی سریع تر از همیشه گذشت. هفته بعدی هم چهاشنبه تعطیله و یک روزش رو می خوابم! امروز مادرم اینا رو بردم بهشت زهرا و بعدشم بازی رو دیدم. البته 1 ساعت دیگه قرعه کشی جام جهانی  هست و همه حواس ها میره اونجا. ببینیم ایران با چه تیم هایی هم گروه میشه. تو همین روزها هم ماشینم رو تحویل میگیریم. نمی دونم شیرینی چی بگیرم دو سه روزی که دارو سرم رو نزده بودم میرم حموم ریزش مو هام بیشتر شده. تو این هفته باید هم برم داروی سرم رو بگیرم هم اینکه دوباره پیش دکتر مو برم. گفته بود 3 ماه بعد بیا. متاسفانه تو این چند وقت همه اش داره زلزله میاد. نمی دونم چرا تو تابستون نمیاد.دیشب هم که کرمان اومده بوده. تو این مدت اینقدر خوراکم بهتر شده که وزنم داره برمیگرده سرجاش. قبلا حدود 5 کیلو لاغرتر شده بودم. البته خداییش هم این خوراک ما جز ضرر هیچی نداره. حجم غذا, ...ادامه مطلب

  • رو دور تند

  • سلام کلا همیشه این حس که عمر با دور خیلی تندی در حال گذر هست باهامه مخصوصا اینکه وارد نیمه دوم  سال همیشه بشیم. یهو چشماتو باز میکنی و می بینی باید سال  97 رو شروع کنی! هفته ی پیش از روز پنجشنبه ویروس وارد بدنــم شد و تا اویل هفته درگیرش بودم و, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها