سلام
روزهای بچه داری حداقل برای اوایلش خیلی سخت می گذره البته بماند که دیشب قشنـــگ از
خجالت مون دراومد و تا 4 صبح نمی خوابید ولی خوب چون فرداش جمعه بود خیلی تو مخ مــون
نبود البته برای اینکه شبها رو راحت بخوابه از ساعت 9 به بعد بیدارش می کنیم و نمیزاریم بخوابه
چون روزهایی که باید سرکار برم اگه بخواد اینطوری باشه نمی تونم صبح بلند بشم و برم.
هوای امروز بارونی بود و نشد فوتبال برم ولی به جاش خوب خوابیدم و خستگی هفتگی از تنــم
بیرون رفت. شبها کم می خوابم و واسه همین هر چی به اخر هفته میرسم جنازه تر میشم.
سرکار بهمون نیرو دادن و خوشبختانه از اون فشار کاری کاسته شد قبلا که تعدادمون کم بود خیلی
فشار رومون زیاد بود و طبیعتا اشتباه هم به وجود میومد.
دیروز یک نفر بی نوبت اومد و چون کارش و بی نوبت انجام ندادم شروع کرد داد وبیداد و کولی بازی
ما هم که اینقدر از این ادما دیدیم برامون عادی شده و بیخیالش شدم.
کلا کاری که با عموم مردم سرکار داشته باشی خیلی سخت هست و باید امادگی برخورد با هرجور
ادم و شخصیتی رو داشته باشی و به خودت تا می تونی مسلط باشی.
این هفته ها رو بیشتر خونه پدرمادر مون میریم و البته خانمم بیشتر میره تا این روزهای اولیه کمکش
باشن برای کارهای بچه ولی خداروشکر خیلی سخت هم نیس.
البته برغاله ذره ذره درکش از محیط که داره بیشتر میشه و نگهداریش هم سخت تر میشه.
مثلا اینکه بفهمه بغلش کردی یا باهاش حرف میزنی و ... باعث میشه بیشتر سمتش بریم.
فعلا که شیر می خوره و کود تولید می کنه و میخوابه
زندگی من احمد...برچسب : نویسنده : mylive-ahmada بازدید : 163