سالی که نکوست از بهارش پیداست

ساخت وبلاگ
سلام

سال جدید رو به همه تون تبریک میگم.

انشا... که سالی پر از موفقیت و سلامتی باشه برای همگی مون.

اخرین روز کاری فوق العاده شلوغ بود ولی خداروشکر بدون کم و کسری بخیر تموم شد. عصرش با بچه هـای

شعبه خداحافظی کردیم و اومدیم خونه.

فردا صبحش با مادر و بابا و خواهرم رفتیم بهشت زهرا. بعد از ظهرش بدون اینکه خودمم بفهمم چطوری مریض

شدم گلوم درد گرفت. نتیجه اش این شد که چند روز اول عید درگیر سرماخوردگی ام و با اینکه دکتر رفتم اما

باز امروزم میرم امپول بزنم. خیلی داره اذیتم می کنه.

مثل همه ی شما روزهای اول همه درگیر مهمومی هستیم ولی خداروشکر دیگه تموم دارن میشن. اگه ایــن

سرماخوردگی کوفتی منم تموم بشه که خیلی خوب میشه.

چند روز استراحت ما هم اینطوری داره میگذره.

به دلیلی کمبود فضا جهت پذیرایی خانواده ها تصمیم دارن جشن نامزدی و عقد یک جا تو سالن برگزار بشه.

منم خیلی پافشاری نمی کنم چون خداییش هم سخته تو خونه پذیرایی کردن از اون همه مهمون.

دیگه همه چی موکول شد به اواخر اردیبهشت. دیگه منم سپردم دست خدا. هر چی خیر باشه اتفاق بیفته.

تهران حسابی بارون میاد. عید مذخرفی بود امسال. نه از استراحت خونه لذت بردیم و نه از گشتن.

چشمام درد میکنن و دیگه با قطعیت می تونم بگم چشمام ضعیف شدن.بعد از تعطیلات میرم چشم پزشک تا

برام عینک بنویسه.

متاسفانه خیلی زود فرسوده شدیم و رفتیم پی کارمون...

تی وی که هیچی برنامه نداره خداروشکر فوتبال هست حداقل یکم سرگرم بشیم.

خیلی از اون فضای گذشته خودم دور شدم. قبلا بیشتر من سرنوشت و تعیین می کردم ولی الان سرنوشت

من و تعیین می کنه.

البته خداروشکر میکنم. همه چی ارومه و منم راضی هستم به رضای خدا.

سال خوبی برای همه تون ارزو می کنم.

دفترچه خاطراتم چقدر زود 8 ساله شدی!!!


زندگی من احمد...
ما را در سایت زندگی من احمد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mylive-ahmada بازدید : 155 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 0:36