بارون بهاری

ساخت وبلاگ
سلام

چه بارون بهاری قشنگی شروع به باریدن گرفت. خواستم در پنجره اتاقم رو باز بزارم ولی اینقدر با

شدت میومد که دیدم نمیشه.

ماشینم یک عیب کوچیکی داشت که امروز با پسرداییم بردیمش درستش کردیم. از صبح رفته بودم

خونه شون ساعت 4 بود برگشتم و دیگه جایی نرفتم و استراحت کردم.

هفته ای دو جلسه فوتبال هم خیلی تو روحیه ام تاثیر میزاره هم واسه سلامتی بدنم خوبه.

تو هفته ای رفتم دکتر چشم و برام عینک نوشت و این هفته میرم میخرم. سری بعد باید برم دکتر

گوارش!

بعد از سالها پرسپولیس داره قهرمان میشه و کاملا از تیم راضی هستیم. افسوس که سال پیش

قهرمان نشد تا دوسال پشت سرهم قهرمانی رو جشن بگیریم.

این هفته عروسی دختر یکی از اقوام هست که باید مامانم اینا رو ببرم. البته قرار بود اخر هفته بریم

سرعین و از اونطرف شمال که فکر کنم احتمالا فقط 2 روز بریم شمال.

بعد از مدتها شیرکاکائو خوردم و با خودم حال کردم

زندگی پر از پستی ها و بلندی هاست. گاهی اتفاقاتی می افته که فکرت و بهم میریزه. گاهی

حس هات خراب میشه. گاهی امکان داره نابود بشی. گاهی میمیری و دوباره جوونه میزنی.

احساس مون از بچگی مثل یک لوح می مونه و اونایی که دوستشون داریم و رو قلب مون حک

می کنیم.

روزگار اونها رو ازمون میگیره. مثل مرگ مثل جدایی مثل سفر مثل فاصله...

همه مون محکوم هستیم که زندگی رو ادامه بدیم ولی اون قلب دیگه اون لوح پاک روز اول نیس.

خودمون روزی از قلب دیگرون میریم بیرون. می میریم و فقط یادی از همه مون باقی می مونه.

این بازی روزگاره که همه مون رو پیر می کنه.

هیچ کدوم نمی خوایم ولی مجبوریم بریم جلو حتی اگه قلب مون شکسته باشه. باید جلو رفت...

مبر ز موی سپیدم گمان به عمر دراز

جوان ز حادثه ای پیر می شود گاهی


زندگی من احمد...
ما را در سایت زندگی من احمد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mylive-ahmada بازدید : 165 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 0:36