آروم تر از قبل

ساخت وبلاگ
سلام

کلا این روزها خیلی اروم میگذرن. سرکار که عالیه و اینقدر خلوت هست که از بیکاری بدن درد میگیریم. انشا...

که همیشه همینطوری باشه و کلا مشتری نیاد.

اول هفته پیش دکتر موی دیگه ای رفتم و هر سه دکتر اتفاق نظر داشتن که موهات خواهد ریخت و فقط میتونی

تو ریزشش تاخیر ایجاد کنی.

فعلا داروهاش رو گرفتم و استفاده میکنم و البته محلولی که به سرم میزنم و موهامو باهاش ماساژ میدم.

دیشب با یکی از دوستام رفتیم سفره خونه و باهم شام خوردیم و برگشتم خونه.

لامصب دوپرس غذا و قلیون برات 150 تومن اب میخوره. فکر کنم با این وضع باید بریم فلافلی!!!

واسه مسافرت به رییسم گفتم مرخصی بده و مثل همیشه بهم جواب سربالا داد. کلا بعد از سر یک اتفاقــی

که ناخواسته افتاد باهام مثل قبل نیست و گاهی هم رو مخم هست.

چیزی هم نمیشه گفت چون رییس هست و زورش بیشتر.

 پریروز با موتور رفتم سرکار فکر نمی کردم اینقدر هوا سرد شده باشه تو راه اسنخوان های دستم داشت

می ترکید. خلاصه اینقدر اروم رفتم که بیشتر از این یخ نزنم.

اخر این ماه موتور و میزارم برای فروش. هر چند که این موتورم و خیلی دوست دارم وافعا ازش راضی هستم اما

یک چیزی تو وجود ادم هست به اسم کرم!!!

دوستم بوتیک داره هرزگاهی پیشش میرفتم حالا رفته فروشنده خانم اورده و منم زیاد پیشش نمیرم. هر چنـــد

بابت این موضوع کلی سر به سرش میزارم و میخندم. البته شاید امروز یه سر پیشش برم.

فوتبال ها هم تعطیل هستن و تو خونه موندن باعث میشه ادم فقط حوصله اش سر بره.

یک اهنگ از هایده که قبلا نداشتم و دانلود کردم و گوش میکنم. کلا هرچی تو این دنیا کشیدم ازدست هایده

اردلان سرفراز و فرید زولاند بود. شاهکارهای زمانه ی ما بودن...

امروز متوجه شدم یک کوچولوی دیگه میخواد در اینده به خانواده مون اضافه بشه و بابت این موضوع کلی شاد

شدم.

امروزم که منصور پورحیدری فوت کرد. خدارحمتش کنه!

زندگی لامصب صحنه ی رسیدن و جداشدن هاست...

باهم بودن خیلی شیرین و لذت بخش و خاطره انگیزه ولی جداییش اینقدر سخت و ناگوار و که انگاری تموم اون

لحظات که تو ذره ذره وجودت جمع شده بود از بدنت جدا میشه. هر کسی که دوستش داریم و میـــره ذره ای

از وجود ما رو با خودش میبره.

از تو پنجره اتاق به وضوح میشه الودگی هوای تهران رو دید. فکر کنم از چندوقت دیگه شروع کنن به تعطیل کردن

مدارس. نمای روبروی برج میلاد کاملا کدر هست و هاله ای از کثیفی جلوش رو گرفته.

خدا اخر عاقبت مون بخیر کنه با این مدل زندگی که معلوم نیس اخرش به چه مریضی هایی دچار میشیم.

تو هفته ای که میاد برنامه ی خاصی ندارم و گذران روزها میکنم. 

ماه بعد ماه پرکارتر و پر اتفاق تری خواهد بود.

فعلا

 

به یادت داغ بر دل می نشانم

زدیده خون به دامن می فشانم

چو نی گر نالم از سوز جدایی

نیستان را به آتش می کشانم

به یادت ای چراغ روشن من...

 

 

زندگی من احمد...
ما را در سایت زندگی من احمد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mylive-ahmada بازدید : 154 تاريخ : دوشنبه 17 آبان 1395 ساعت: 1:07