خنک

ساخت وبلاگ
سلام

صبح ها که میرم سرکار یکم قندیل میبندم! اول صبح هوا خنک هست و نمیشه خیلی با سرعت رفت. باید برم

یه گرم کن بگیرم.

ســرکار چند روزی بود وحشتناک شلوغ بود و کلی رو اعصاب بود. کلی سوتی ها تواین مدت دادم که خداشکر

بخیر گذشت.

تو هفته ای بیشتر درگیر کارای خونه بالا بودم. اول هفته ای کمدساز که یکی از اقوام بود اومد و اندازه گرفت و

یک روزه کمددیواری رو نصب کرد و رفت. دیروز هم با داداش و مامانم رفتیم گاز و تلویزیون و یخچال گرفتیم.

کلی بدهی شون به من بالا رفته ولی پول پیش این خونه مون رو بگیرن بخشی اش رو میتونن تسویه کنن.

البته برای خودم حس خوبی داره. دارم براشون خرج میکنم که هم خوشحال بشن هم اینکه وسیله هاشون نو

بشه.هر چند که بهم برمیگردونن ولی بالاخره همین که کارشون رو راه بندازم بی نهایت ارزش داره.

موهای سرم خیلی خالی شدن و متاسفانه یه سمت کچلی دارم میرم!!! با اینکه دیگه خیلی وقته ظاهــر برام

خیلی اهمیتی نداره ولی برای اینکه حداقل دیرتر کچلی کامل داشته باشم می خوام برم دکتر مو.

تو هفته ای سونوگرافی هم رفتم و خوشبختانه مشکلی نداشتم. البته نتیجه اش رو باید پیش دکتر اصلی هـم

ببرم.

فردا تولد بچه داداشمه. شب با مامانم اینا باید بریم خونه شون و هدیه اش رو بهش بدیم.

زمان بچگی ما که تولدی وجود نداشت. یعنی دلمون میخواست که داشته باشیم ولی شرایطش نبود. الان دیگه

این چیزا واسه ماها ارزشی ندارن ولی واسه بچه ها مهمه و خوشحال میشن.

موتورم رو امروز میشورم و میزارمش روی دیوار برای فروش. البته عجله ای برای فروشش ندارم. چون اصلا اذیتم

نمی کنه ولی همینطوری میخوام یکی دیگه بخرم.

این موتورم روخیلی دوست دارم و گاهی می ترسم ازفروشش پشیمون بشم.اخه زبون بسته اصلاخراب نمیشه

و اذیتم نمی کنه ولی کرمی رفته تو وجودم که یکی دیگه بخرم.

البته باید باشه سوار موتور رفیقم بشم. چون از اونایی داره که میخوام بگیرم. ببینم سواری باهاش چطوریه.

بعد از اینکه موتور و بشورم باید منتظر بمونم تا گاز رو بیارن. فردا عصر هم یخچال و میارن و خودمم باید زودتـــر از

سرکار بیام تا نصب کنن و تحویل بگیریم.

دیروز عجب گرد و غباری شده بود. کور شدم تا با موتور رسیدم خونه. باد و طوفان میشه که میشه بازار خیلی

بدتره. از بس گرد و خاک تو حالت عادی اونجا زیاده اگه طوفان هم بشم دیگه گند میزنه به همه چی.

بوی محرم هم داره میاد.

نمی دونم چرا بیشتر از هر ایامی با ماه محرم می سنجم که چقدر عمر سریع میگذره.

هر محرمی که میاد با خودم میگم عجببب محرم دوباره اومد!!!

امان از اینکه این عمرمون که داره میره و هیچی نمی فهمیم.

صبح سرکار شب خونه!!!

بی هیچی...

 

 

زندگی من احمد...
ما را در سایت زندگی من احمد دنبال می کنید

برچسب : خنک آن قماربازی,خنک کننده لپ تاپ,خنک کننده مایع,خنک کننده cpu,خنک کننده گوشی,خنک ترین شهر ایران,خنک,خنک کننده cpu اندروید,خنک کننده بدن,خنک کننده صندلی خودرو, نویسنده : mylive-ahmada بازدید : 187 تاريخ : جمعه 9 مهر 1395 ساعت: 11:27