استراحت خوب

اینقدر سرکار دستم رو موس و کیبورد هست که انگشت های دستم درد میکنه. وقتی فکر می کنم 30سال دیگه

باید این روال رو ادامه بدم از همه چی ناامید میشم. تازه اگه تا اون موقع زنده باشم.

سرکار نسبتا خلوت هست.مثل همیشه جابه جایی ها انجام شد ولی من سرجای خودم فعلا هستم.

پنجشنبه شب با داداشام اینا رفتیم بوستان جوانمردان. ماشینم پیش داداشم بود و با موتور رفتم خونه شــون

ازش گرفتم و حالا واسه موتورم باید دوباره برم اونجا. میگه ماشینت و بفروش به من. البته تو سرم هست کــه

موتور و ماشینم رو عوض کنم ولی چیزی واسم تردید میاره اینه که از هردوشون راضی هستم و هیج خرجـــی

ندارن. موتورم رو که سه چهار نفر گفتن میخوایم.

از ترکیه که اومدم پوست بدنم شروع کرد به ریختن و هنوزم ادامه داره. افتابش حسابی بدنم رو سوزوند.

بعد از مدتها دیروز با مامانم اینا رفتم بهشت زهرا و مثل همیشه این تو فکر اومد شماره ردیف و قطعه من چند

خواهد بود!!!

تو خبرها اومده یک بازیگر پورن واسه جراحی بینی اومده ایران و کلی هم تعریف کرده از سفرش به ایران.

کلی تعجب کردم که چطور بهش اجازه دادن وارد ایران بشه. فکر کنم چون نمی دونستن وگرنه عمرا نمیزاشتن

البته خوبه مردم هم نشناختنش و گرنه باید اینجا به اندازه موهای سرش باید فیلم بازی میکرد.

 تو این دو روز دل سیر خوابیدم. البته الان یکم کسل شدم. عصر باید برم موتورم و بگیرم و بعدش احتمالا قرار با

دوستام بزارم. خونه زیاد می مونم و این واسم خسته کننده شده!

هر روز از سرکار میام خونه واهنگ گوش میدم و نت میرم. بعدشم شام و تی وی و دوباره سرکار!!!

فردا شب هم خواستگاری دخترداییم هست که باید مامانم اینا رو ببرم اونجا.

قدیما فقط محرم که میشد تو خیابونا دسته های هیات می رفتن ولی دیشب که خیابونای محل مون شلوغ بود

الانم صدای طبل داره میاد.

خدارشکر فوتبال ها هم شروع شده و میتونم سرگرم بازی ها و خبرهاش باشم.

روزگار ما هم اینطوری میگذره...

به یادت داغ بر دل می نشانم

زدیده خون به دامن می فشانم

چو نی گر نالم از سوز جدایی

نیستان را به آتش می کشانم

به یادت ای چراغ روشن من

ز داغ دل بسوزد دامن من

ز بستر دل گل یادت شکوفاست

گرفته بوی گل پیراهن من