کم کارتر از همیشه

به قدری کمتر میام پای لبتاپ که پست نوشتن هام به روز شمار افتادن!!!

امروز بهشت زهرا بودیم و چهلم مادربزرگ خانمم هم برگزار شد. اینقدررر تو ترافیک موندیم که حد

نداشت. واقعا تو تهران اصلا ارزش نداره ماشین بیرون بیاریم.

بیخود نیس عادت کردیم تو سرما و گرما با موتور بریم و بیایم. راحت دو ساعتی رو تو ترافیک پشت

فرمون بودم تا اینکه رسیدم خونه.

سرکار به شدت سرم شلوغ هست و گاهی نمیرسم کارهام و به موقع انجام بدم البته خوبی اش

هم اینه که متوجه گذران زمان نمیشم!

رییس شعبه رو هم عوض کردن و خوشبختانه رییس خیلی خوبی بهمون دادن.

خریدهای خونه مون رو به اتمام هست و تصمیم داریم اواخر بهمن ماه اثاث رو کامل بچینیم.

هم خودم و هم خانمم دوست داریم ببینیم خونه چه شکلی خواهد شد. ولی خوب تو این سه چهار

ماه پوست مون کنده شد از بس دنبال همه چی بودیم.

تو هفته ای بعد از مدتها باز هم درد معده به سراغم اومد و این سری دیگه باید اندوسکپی کنم.

با ازمایش که متوجه شدیم علت دقیقش چی هست.

بیمه ماشین و موتورم دارن تموم میشن و باید تمدیدشون کنم. با توجه به برکات نظام خداروشکـــر

هزینه بیمه هم حدود یک میلیون تومن خواهد شد.

واقعا درامدهامون به درد این زندگی ها نمی خوره. هر جا میریم و هیچی هم نمیگیریم و اخرشــم  

پای صندوق 100 تومن باید پول بدیم.

خاک بر سر بی عرضه شون کنن که با دروغ اومدن حکومت و دست شون گرفتن و اینم شده اوضاع

زندگی مردم!

تو این هفته اگه باز پشت گوش نندازم باید برم اندوسکپی کنم.

اما غیر از این اینقدر خرده کار دارم که نمیشه همه اش رو نوشت.

در کل این روزهام دارن به سرعت برق و باد میگذرن. خیلی وقتم پر هست و تا چشم به هم میزنم

اخر هفته میرسه.

به فکر یه مسافرت خوب هستم البته اگه شرایطش پیش بیاد.

خدایا شکرت بابت نعمت هات

عاشق شدم من در زندگانی
بر جان زد آتش
عشق نهانی
یک سو غم او
یک سو دل من
در تار مویی
در این میانه دل میکشاند ما را بسویی