سرگیجه

از اون هفته که حالم بد شده و رفتم بیمارستان به بعد گاهی مخصوصا روزهای اول سرم گیج می رفت و

الانم همچین حسی دارم. با اینکه اب می خورم ولی گاهی سر سنگین میشه!

ماشین و بردم کارواش بنابراین قطعا این هفته بارون میاد خیلی کرکثیف بود هرچند که خیلی برام هم

مهم نبود و زبون بسته ماشین بیگاریه منه.

چند روزی هست که بی حس شدم البته در بیشتر مواقع خسته هستم ها ولی الان قشنگ میفهمم!!!

کلا حس هیچ کاری نیس و مثل همون تنبل که چسبیده به درخت ها بی حالم.

البته الان فکر کنم از خواب زیاد باشم چون مثل خرس خوابیدم

هوای تهران به شدت الودس به خصوص اینگه از پنجره اتاقم کوه ها اصلا معلوم نیستن و وسط گرد و غبار

گم شدن.

کارت ماشینم هنوز دستم نرسیده و نمی دونم چرا خبری ازش نشده.

امروز برم یه معجون بزنم به بدن. دمه محل مون یک معجون فروشی هست که خیلی خوشمـــزه اس و

هیچ جای تهران معجون هاش به اندازه اینجا بهم حال نمیده.

اینم شده تفریح روز تعطیل من در خونه

تو این ماه اگه یادم نره باید مجددا دکتر مو برم. چون بهم گفته بود دو ماه بعد دوباره بیا.

همینطوری ادامه بدم تا 5 سال اینده قشنگ کچل هستم!!!

روزهای زندگی و روزهای کاری ارومی رو میگذرونم. خداروشکر ارامش هست و اروم اروم روزگار رو 

می گذرونم.

اتفاق چندان خاصی فعلا نیفتاده که اینجا بنویسم.

بیشتر شده روزمرگی هایی که همه درگیرش هستیم. ولی تو طول سال در مجموع حوادث بزرگ و

کوچیکی واسه ام پیش میاد که ثبتش میکنم.

روزگارتون هم خوش