حال و هوای گذشته

اون جیزی که قطعااین روزها همه ی ایران درگیرش بودن متاسفانه زلزله ای بود که کلی ازشهر رو لرزوند و

اخرشم تو کرمانشاه کشته داد.

یادمه مدرسه ای بودم یه سری زلزله شدید تهران اومد به طرزی که دیوار به صدا افتادن و از ترس ادم حتی

نمیتونست کوچکترین عکس العملی داشته باشه.

فکر نمی کردم به این سرعت ولی در هر صورت دعوتنامه ماشینم صادر شد و این هفته باید ما به تفاوتش و

واریز کنم و احتمالا اواخر پاییز هم بهم تحویل میدن.

کارت پراید هم که کلا معلوم نیس کجا ارسال شده و باید دنبال اونم برم.

به طرز عجیبی این روزها دلم هوای اون روزهایی رو کرده که ابی و فریدزلاند و اردلان سرفراز اثاری فاخر رو

می ساختن. دلم می سوزه وقتی مصاحبه هاشون رو می بینم و متوجه میشم چقدر از هم دور میشن.

یکی از ارزوهام اینه که اردلان سرفراز و از نزدیک ببینم که البته اینطور هم نخواهد شد.

بهترین ترانه سرا و شاعر عصر ما که رو دستش ترانه سرا فکر نکنم بیاد.

یادش بخیر حدود 5 سال پیش تو ماه های ابان یا اذر بود که با خود خودم اولین سند بانکی ام رو زدم و همین

هفته برام کد اعتباری گرفته شد و اولین وامم رو خودم با کد خودم زدم.

بیشتر برام این اتفاقات جنبه خاطره سازی دارن و شق القمری نکردم

واسه دو هفته دیگه دو روز مرخصی گرفتم تا با پسرداییم و پسرخالم بریم مسافرت.احتمالا هم بریم سرعین

هر چند که سرده ولی واسه مون خیلی سخت نیس. کلا سرعین رو خیلی دوست دارم و هر سیر که اونجا

میرم خاطره خوبی برام داره.

امروز با بچه خواهرم و شوهرش میریم واحدم رو ببینن. اگه خوش شون بیاد و اگر تو اون ساختمون فروشنده

کسی باشه شاید یک واحد از اونجا بخرن.

هوا سرد شده و صبح ها که میرم سرکار یخ میزنم ولی البته از این هفته سردتر هم خواهد شد.حال ندارم

صبح ها 60 تا لباس بپوشم و سوار موتور بشم

البته ماه اذر رو دوست دارم حتی با سرماش

تو دو سه هفته اینده چندین برنامه دارم که یکی یکی باید انجام بدم شون. از کارای ماشین گرفته تا سفر و

چندین خرده کاری دیگه!!!

هیج وقت این اثار دیگه تکرار نخواهند شد...

افسوس و صد افسوس...

امروز که محتاج توام جای تو خالی است

فردا که میایی به سراغم  نفسی نیست

در من نفسی نیست نفسی نیست

در خانه کسی نیست

نکن امروز یا فردا

بیا با ما که فردایی نمی ماند

که از تقدیر و فال ما در این دنیا کسی چیزی نمی داند