دلم پر شد

واقعا که دستپخت هیچکی برامون مثل دستپخت مادرمون نمیشه.الان اینقدر خوردم که دلم باد کرده و حال

ندارم نفس بکشم

تو هفته ای که گذشت دوتا از دوستام جابه جا شدن و نوبت بعدی احتمال خیلی زیاد نوبت من خواهد بود.

از ساختمان مرکزی که تماس نگرفتن و نمی دونم جای بعدی ام کجا خواهد بود.

از این هفته یا هفته ی بعد هم باید برم قسمت تسهیلات و تا قبل جابه جایی ام اونجا بمونم.

تا اخر سال کلی اتفاقات متفاوت و خوب در انتظار خواهم داشت. چندین ساله به جز یک برهه ی زمانـــی

همیشه زندگی ام پر از اتفاقات هست که برام همیشه امیدواری داره.

تا اخر امسال هم کلی ماجراهای جورواجور خواهم داشت.

دعوتنامه پژو اومد و باید تا 1 مهر تعیین و تکلیفش کنم. تو همین هفته میرم نمایندگی تا ببینم میشه جای

تحویلش کارتکس کنم و بفروشمش!

پسرخاله خانم داداشم به خاطر تصادف مرگ مغزی شده بود.به خانواده اش گفته بودن بزارید بدنش رواهدا

کنیم که پدرش نذاشت و اخرشم زیر دستگاه تموم کرد. از همون لحظه که شنیدم همه اش میگفتـــم ای

کاش بدنش رو اهدا کنن. گویا اگه قبل مرگ ثبت نام نکرده باشی تا رضایت ولی نباشه اجازه نمیدن.

من که چندسال پیش ثبت نام کردم و شما هم ثبت نام کنید. خدارحتمش کنه ولی اگه قبول میکردن بدنش

رو اهدا کنن الان کلی باعث خوشحالی خیلی از ادمایی میشدن که چشم انتظار اهدا هستن!!

تو هفته پرسپولیس بازی اش و برد رفت نیمه نهایی. تیم فوق العاده اس و ادم از دیدن بازی هاش لــــــذت

میبره. خداکنه تا فینال هم بره ولی اونجا واقعا سخته قهرمان شدن.

دیشب از شدت خستگی از ساعت 3 تا 8 شب خوابیدم و امروز صبح زودی بیدار شدم.

جدا از بحث تایم کاری ام چون همیشه عینک نمی زنم باعث میشه چشمام زیاد خسته بشن!

امروز که خونه ام و همه اش چشمام به لب تاپه هم عینکم رو زدم.

از هفته ی بعد فوتبال رفتن رو دوباره شروع میکنم. باید تنبلی نکنم هم استخر هم برم. هر چند در حد 15

دقیقه بیشتر تو اب نمی مونم ولی همونم باعث میشه ادم سبک بشه.

احساس می کنم بدنم داره خشک میشه از بس فعالیت ندارم.

کلاهفته هام هفته هایی هست که خیلی برای رسیدن شون صبر کردم. از جمله قرار بود ماشینم و تحویل

بـگیـــــرم و که اخرش عوضش کردم و رفت اذر. ولی این هفته منتظر اتفاقی هستم که از همه اتفاقات برام

مهمتره!!

روزگار شیرین و استرس دار و پرخاطره می گذره.

فعلا