بودن یا نبودن

با اینکه می خواستم به خاطر یه سری دلایل ننویسم ولی باز دلم خواست بنویسم.

نمی دونم شاید به خاطر اینکه بهش عادت کردم. البته انصافا هم نوشتن خیلی به ادم کمک می کنه کمی

روانش ازاد تر بشه.

مهم ترین اتفاق این روزهای من این بود که بنا بر یه سری دلایل ازدواجم رو کنسل کردم.

مهم تر از اون این بود که بابام اینا برای یک هفته رفته بودن کربلا و نجف که حال بابام تو کربلا بد شده بود و

ما هم خبر نداشتیم. خوشبختانه همه چی به خیر گذشته بوده ولی در کل حالش خیلی بد شده بوده.

این اتفاق باعث شد که همگی مطمین بشیم اصلا صلاح نیس حج واجب بابام بره.

البته تا شهریور رو اعلام کردن و مامانم اینا مهر هستن ولی به نظرم با توجه به انصرافی ها امکانش زیاده که

امسال به نام شون در بیاد. باید ببینیم قسمت چی میشه.

اومدم قسمت جاری شعبه و یکم خورده کاری هاش زیاده ولی خوب تجربه کاری خوبی هست.

امروز پیش یکی دوتا از دوستام میرم که خیلی وقته ندیدم شون و بعد از مدتها باهم میریم بیرون.

معده ام مثل روال گذشته زیر بار استرس درد میگیره و همین روزهاست که دوباره برم بیمارستان.

البته شماره یک دکتر و گرفتم که سعی می کنم حتما برم پیشش. از الانم غصه ماه رمضون رو گرفتم و حس

ندارم بگیرم. برای کسانی که سرکار میرن خیلی سخته.

هوای تهران عالی هست و از بارون هاش میشه لذت برد.

دیروز با داداشم رفتیم گوسفند گرفتیم و سربریدیم. زبون بسته به هیچ جاش رحم نمی کنیم و 100% مورد

استفاده اس

خیلی فکرها تو سرم هست و می تونم انجامش بدم ولی دلی ندارم برای انجام دادنش.

خدارحمت کنه کسی که فوتبال رو ابداع کرد. سرگرمی این روزهام فوتبال هست و خیلیم دوسش دارم

خدا اخر و عاقبت همه مون رو ختم به خیر کنه.

فعلا

بهت گفتم نرو گفتی دلیلی داره هر رفتن

بهت گفتم بمون گفتی بهونه ای می خواد موندن

مسیر عشق مون اخر به سمت یک دو راهی رفت

نمی دونم که بین ما کی راه و اشتباهی رفت

چیه تکلیف قلبی که یه عمری با تو سر کرده

کسی که با تو راه و رفت نمیشه بی تو برگرده

تنم جا مونده رو جاده دلم رفته پی سایه ات

زیر هم سقفی که هستی نگاهی کن به همسایه ات

به جای خالیه یک عشق نمیشه هرگز عادت کرد

به تو که راحتی بی من فقط میشه حسادت کرد